1. نوعا آدمیان در مقابل قوانین طبیعی تسلیم و منفعل میباشند و مثلا گذر ایّام و سُنَنِ حاکم بر طبیعت در هر حال تأثیرِ خود را اِعمال میکند . مولانا میگوید:
آن رُخی که تابِ او بُد ماه وار
شد به پیری همچو پشتِ سوسمار
و آن سَر و فرقِ گَشِ شَعشَع شده
وقتِ پیری ناخوش و اَصلَع شده
و آن قدِ صف دَرِّ نازان چون سِنان
گشته در پیری دو تا همچون کمان
2. در ادامه ؛ استثناء و نکته تکمیلی مهمّی میافزاید و میگوید: بهره گیری از تفکر و نگرش معنوی و اتّصال به اقیانوسِ وحدتِ الهی ؛ موجبِ تقویت قوای روحی و مانع تسلیم در برابر افکار و عوامل مأیوس کننده و شکننده میباشند :
لیک گر باشد طبیبش نورِ حق
نیست از پیریّ و تب ؛نقصان و دَق
3. اگر عنایت الهی شامل حال انسان بشود با استمداد و استضائه از نورِ حق ؛ میتواند بر همه آفات و تهدیدها فائق آید و غالب شود
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم!
در فرازی دیگر از مثنوی میگوید:
قُوَّت جبریل از مطبخ نبود
بود از دیدار خلاق وجود
همچنان این قُوَّت اَبدالِ حق
هم زِ حق دان نه از طعام و از طبق
4 . وچنانکه رهی معیّری گوید:
نور سحرگاهی دهد ؛ فیضی که میخواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد ؛ سلطان درویشم کند