«وَجَاءَ مِنْ أَقْصَي الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَي قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ . اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ » ؛ (و [در اين ميان] مردى از دورترين جاى شهر دوان دوان آمد، [و] گفت: «اى مردم، از اين فرستادگان پيروى كنيد. از آنان که هیچ اجر و مزد رسالتی از شما نمیخواهند و خود [به راه حق] هدایت یافتهاند پیروی کنید.) ؛(سوره یس ؛ آیه:20_21)
دستاری نخ نما و جامهای آراسته به اِندراس ؛ پوشیده بر اندامیلرزان و سرشار از آرامش ؛ نعلینی فرسوده و پاهائی بدون جوراب ؛ محاسنی کوتاه ؛ نگاهی نافذ و سخنگو که "اسرار غیب آموخته" و گوئی چشم به سِدرَةُ المُنتَهیٰ دارد ؛ لبهائی مترنّم به ذکر حق و خاموش از گفتار با اغیار جز به قدر ضرورت و وقت نیاز که:
هركه را اسرار کار آموختند
مُهر كردند و زبانش دوختند
مردی از قبیله ایمان و عِلم که فعلش گواه قولش بود بل فراتر از آن . عالِمِ عاملی که محضرش کلاس درس و سکوتش عین آموزه بود و آموختنی ؛ با مَرکبِ معرفت از درگاه گذشته و به بارگاه راه یافته بود ؛ حبابها را یکسر وانهاده و "از دیدهِ دریا" ابدیّت را میدید و حقیقت را میکاوید. رهاورد مراقبه اش رها شدن از قید گفتار و پا نهادن به ساحت دیدار بود
بدی را بلد نبود که مبدأ میلش عوض شده و سمت و سوئی استعلائی یافته بود .
از مقامات تبتل تا فنا
پله پله تا ملاقات خدا
خُلق و خوئی قرآنی ؛ حالی غالب بر قیل و قال و اقیانوسِ موّاج جانی که سواحل تن را احاطه کرده بود ...
اخلاق و رفتارش در منزل [و نیز بیرون] به تعبیر دخترش «محمّدی» بود ؛ هیچگاه خشمگین نشد و کسی صدای بلندش را در صحبت نشنید.
پیشتر از اندیشهها ؛ اندیشیدن را آموخته بود و فراتر از آن دیدن را ؛ عرفان را نیز غیر از رؤیت نمیدانست .
بعد ازین ما دیده خواهیم از تو بس
تا نپوشد بحر را خاشاک و خس
از منظر کرامت انسان را میدید و حقِّ حیات را برای هر موجودی مُحرَز میدانست و میفرمود : در منزل ؛ هیچگاه مرغ و خروسی ذبح نکردیم و آنها مقتضای طبیعتِ خود ؛ عُمرشان به اتمام میرسید .
با سعهِ صدر و اِمعان نظر در افکار و ایدهها تأمّل داشت و هیچگاه رسوباتِ قیرگون جزم و جمود ؛مجال و امکانِ نشستن بر ذهن و ضمیر پویایش را نیافتند ؛ ضمن مطالعه متون مقدسِ آئینهای شرقی ؛ محاسن آنان را میستود و در مصاحبت با دانشوَرانی از مکاتب دیگر گوش به کلامشان میسپرد و ادب ؛ بزرگ مَنشی و اقامه برهان بارزترین ویژگی اش بود .
حاضران در مجالس درسش ؛ بیشتر از نیوشیدن سخنان حکمت آمیز ؛شُکوه جانش را به نظاره مینشستند ؛ از دریای معرفتش سیراب و در "آنِ" چشمانش غوطه ور میشدند و گاه در سفری غریب از مرزهای عالَم حس بیرون میشدند چنانکه دانش آموختۀ برجسته اش استاد حسن زاده آملی گوید: " میرفت و ما را نیز با خود میبرد که مظهر اسم محیط شده بود" !
دانش گسترده اش نه فقط از تدریس استادان که بیشتر به یُمنِ تغریس به بار نشسته بود . آیت الله جوادی آملی میگوید : از استادانش شنیدم که آنچه از ذهن و زبانِ علّامه تراوش میکند ؛ اغلب یافتههای خودش میباشد و در دوران تحصیل چنین مطالبی با وی مطرح نشده بود!
کاری ز درون جان میباید
وز عاریهها دری تو را نگشاید
یک چشمهٔ آب در درون خانه
به زان رودی که از برون میآید
ثمرات ارزشمند حیاتش در گستره بیان و بنان؛ پرورش شاگردان برجسته در معقول و منقول و نگارش آثار جاودانه در علوم دینی و فلسفی است که با اخلاص تمام تحریر یافته اند.هرچند تفسیر المیزان عظیمترین اثرِ علامه در 20 جلد و اصول فلسفه از تالیفات معروف آن عزیز میباشند ولی دیگر آثارش مخصوصا دو کتابِ : رسالة الولاية و " انسان قبل الدنیا و انسان فی الدنیا و انسان بعد الدنیا" نیز از ارزش بس والائی برخوردارند.