چند روز پیش فیلم باشو غریبه کوچک بازپخش شد و چند ماه پیش [ماه خرداد] این قیلم ؛ دیگربار در تهران اکران شد که مانند دیگر آثار کارگردان ؛ جایگاه خاصّ خودش را دارد و از دید برخی ناقدان برترین فیلم تاریخ سینمای ایران به شمار میآید.
فیلم ؛ حکایتِ مقطعی از زندگی "باشو" نوجوانی جنگزده و جنوبی است که از زادگاهش میگریزد و گذرش به شمال ایران و خانه ناییجان [سوسن تسلیمی] میافتد و نایی ؛ پسرِ جنگزده را در پناه خود میگیرد و به سان فرزند عزیز میدارد ؛ وفا میکند و ملامت میکشد ...
فیلم در ستایشِ صلح و مِهرورزی ساخته شده و صحنههای زیبائی از محبت نایی به باشو را به تصویر میکشد...
حقیقتا محبت کیمیائی است ! صائب چقدر زیبا و سرشار از احساس تصویرگری کرده:
ندارد کیمیایی چون محبت عالم امکان
که خون از مِهر در پستان مادر شیر میگردد
مولانا گوید : "آنان که اهل صلحند بُردند زندگی را" . قرآن نیز میفرماید:"وَالصُّلْحُ خَيْرٌ" ؛ (نساء؛128)
و نهایتا ابیات ذیل از دیوان شمس هرچند سخن از محبت را نهایتی نیست :
هر چیز که اندیشی از جنگ از آن دورم
هر چیز که اندیشی از مِهر بر آن هستم
و:
تو مخالفت همیکش تو موافقت همیکن
چو لباس تو درانند تو لباس وصل میدوز
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز